زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه

بابافریدالدین گنج شکر

بابا فَریدُالدّینِ گَنْج شِکَر، یا شکرگنج، از عارفان نامدار قرن 7ق/ 13م در شبه قارۀ هند. اصلاً وی مسعود نام داشت و در 569ق/ 1174م در قصبۀ کهتوال در حوالی مُلتان چشم به جهان گشود (میرخورد، 101). فرشته (2/ 383) و غلام سرور لاهوری (1/ 304) سالزاد او را 584ق نوشته‌اند که این نظر باتوجه به سالمرگ و سن او درست نمی‌نماید (نیز ﻧﻜ: محدث، 60؛ هدایت، 162).
گفته‌اند: فرخ‌شاه نیای بزرگ‌ وی، زمانی حاکم کابل بود (میرخورد، 68؛ فرشته، همانجا؛ غلام سرور، 1/ 287). مطابق بعضی روایات که افسانه‌آمیز می‌نماید فرخ‌شاه را از اعقاب ابراهیم‌ ادهم، و از آن طریق منسوب به خلیفۀ دوم دانسته، و به همین جهت بابافرید را «فاروقی» هم خوانده‌اند (غلام سرور، همانجا؛ هدایت، 161؛ آریا، 113). آنچه مسلّم است، اینکه جد شیخ‌ فریدالدین به نام قاضی شعیب در اواخر قرن 6ق، و به قولی در حملۀ مغول همراه با خانوادۀ خویش به لاهور آمد (هدایت، 163) و قاضی قصبۀ قسور شد، و پس از چندی به کهتوال رفت و در آنجا هم به قضا پرداخت (میرخورد، 65؛ فرشته، همانجا). یکی از پسران او به نام جمال‌الدین، یا کمال‌الدین سلیمان در همانجا ازدواج کرد و صاحب 3پسر شد که فریدالدین‌ مسعود شکرگنج دومی آنهاست (غلام‌سرور، فرشته، همانجاها).
بابافرید از همان جوانی اهل ریاضت و عبادت بود و در شهر ملتان که در آن روزگار یکی از مراکز فرهنگ اسلامی به شمار می‌رفت، به کسب علوم ظاهری و باطنی پرداخت. در یکی از روزهایی که در مسجد مشغول مطالعه بود، خواجه قطب الدین بختیار کاکی، یکی از اقطاب چشتیه (د 634ق)وارد شد. پس از سخنانی که میان آن دو رد و بدل گردید، بابافرید دست ارادت به خواجه داد (قلندر، 220). آنگاه که خواجه عازم دهلی شد، بابافرید را گفت که همانجا بماند و به کسب علم مشغول شود. وی نیز چنان کرد و مدتی بعد به دهلی رفت و به خدمت خواجه پیوست. وی در آنجا به تدریج شهرتی یافت و آخر چنان شد که مردم دهلی برای دیدارش هجوم می‌آوردند و باعث ایجاد مزاحمت برای او می‌شدند. ناگزیز وی با اجازۀ خواجه به «هانسی» رفت و تا زمان فوت خواجه ‌قطب‌الدین در آن شهر مقیم بود. سپس به دهلی آمد تا بنا به وصیت خواجه و به عنوان خلیفۀ او خرقه و عصا و نعلینِ وی را بدو دهند، اما چند روز بعد مجذوبی شوریده احوال از هانسی به دهلی آمد و گریه‌کنان از دوری شیخ‌ فریدالدین و بی‌طاقتی خویش سخن گفت. بابافرید، بار دیگر روانۀ هانسی شد (میرخورد، 72-73؛ فرشته، 2/ 383-384؛ غلام سرور، 1/ 288-289؛ سجزی، 88). در آنجا هجوم مردم برای دیدار شیخ چنان بود که مانع عزلت و مراقبۀ وی گردید و او به ناچار هانسی را به شیخ‌ جمال‌الدین هانسوی سپرد و خود به قصبۀ اجودهن که امروزه به پاک‌ پتن‌ شریف معروف است، رفت و عزلت گزید. در این شهر مردمی زندگی می‌کردند بسیار خشن و غالباً غیر مسلمان؛ اما این مردم کم‌کم جذب رفتار و سلوک بابافرید شدند و به تدریج چهرۀ اجودهن دگرگون شد، چنانکه گفته‌اند: «اجودهن در آن مدت در اثر وجود مبارک او قبلۀ هندوستان و خراسان شد» (میرخورد، فرشته، همانجاها). بابافرید تا آخر عمر در همان شهر مقیم شد و به نقل بیشتر منابع در 664ق/ 1265م در همانجا وفات کرد و به خاک سپرده شد (میرخورد، 101؛ محدث، همانجا؛ غلام‌سرور، 1/ 303؛ داراشکوه، 97؛ قس: فرشته، 2/ 390؛ ابوالفضل، 3/ 169).

زندگی و تعلیمات

بابافرید سختی ‌کشیدن و در گمنامی زیستن را به رفاه و شهرت‌‌طلبی ترجیح می‌داد و به همین سبب، در شهر اجودهن اقامت گزید تا بتواند در آنجا به تفکر و ریاضت بپردازد (آریا، 115-116). زندگی وی نمونۀ کاملی از فقر و زهد و ریاضت است. گرچه ریاضت طبیعت ثانوی او شده بود، اما هدف اصلی وی نبود. در بین اشیائی که در موزۀ شهر پاک‌پتن نگهداری می‌شود، چند قطعه چوب مدور و گرد هست که به «نان بابا» شهرت دارد و می‌گویند: شیخ در هنگام گرسنگی از شدت درد، این چوبها را به دندان می‌گرفت که شاید گرسنگی وی تسکین یابد. حتى زمانی هم که خانقاه وی پناهگاه مستمندان شد و هدایایی از اطراف هند بدانجا سراریز گردید، باز همان روش را ادامه می‌داد و هدایا را بین فقرا تقسیم می‌کرد و چیزی برای خود نگه نمی‌داشت (سجزی، 125، 385) از مال دنیا تنها گلیمی داشت که بر آن می‌خوابید و عصایی که از مرشدش به او رسیده بود. در این تنگدستی خانوادۀ او هم با او شریک بودند، چنان که در هنگام مرگِ وی برای کفن و دفن او به سختی افتادند (سجزی، 35؛ آریا، 116).
ریاضتهای وی بی‌شباهت به زندگی مرتاضان هندو نبود، ازجمله گفته‌اند که به دستور مرادش خواجه قطب‌الدین بختیار، به مدت 40 شبانه‌روز در مسجد «اوچ» وارونه در چاهی آویزان شد و فقط برای نماز او را خارج می‌ساختند و این نوع ریاضت به «چلۀ معکوس» شهرت دارد (میرخورد، 78-79؛ محدث، 59). این داستان هرچند که ساختگی باشد، خود نشان‌دهندۀ این است که در میان پیروان بابافرید، ریاضت تا چه حد اهمیت داشته‌ است.
از سوی دیگر، بابافرید به شریعت پای‌بند بود و مریدان خود را به اجرای احکام دین تشویق می‌کرد. با وجود تنگدستی، گفته‌اند که دوبار به زیارت خانۀ خدا رفت (آریا،117). در مورد زکات هم، گذشته از پرداخت زکات شرعی (شریعت)، به پرداخت زکات طریقت (5/ 97٪ از درآمد) هم اعتقاد داشت و می‌گفت: زکات حقیقت پرداخت 100٪ آن است (سجزی، 178).
بابافریدالدین از جمله اقطاب بزرگ صوفیه به شمار می‌رود که همواره مورد تکریم عام و خاص بوده است و امرار و سلاطین به دیدارش می‌شتافتند (همو، 247-248). شهرت او از شبه قاره هم درگذشت و به مصر هم رسید (ابن بطوطه، 410-411) و امیر تیمور در مسیر فتوحات خویش، چون به اجودهن رسید، به احترام شیخ، مردم را امان داد (آریا، 124). درایام گورکانیان هند نیز اجودهن و اعقاب شیخ را سخت گرامی می‌داشتند (همانجا). امروز نیز آرامگاه او مزار مردم اعم از مسلمان و هندوست.
تذکره‌نویسان و شاعران در ستایش او سخنها گفته، و برای وی کرامات و کارهای خارق العاده برشمرده‌اند (محدث، 53؛ آریا، 125)؛ ازجمله گفته‌اند که علت شهرت وی به شکرگنج و یا گنج‌شکر این بوده است که بر اثر کرامات وی، نمک یا به قولی خاک به شکر تبدیل شده‌است (میرخورد، 77-78؛ محدث، 59؛ فرشته، 2/ 388؛ داراشکوه، 95-96؛ غلام سرور، 1/ 292). بابافرید همچون دیگر اقطاب چشتیه به سماع نیز علاقه داشت و نظر مخالفان را رد می‌کرد (حسینی، 47، 120).

آثار

الف ـ چاپی

1. فوائد السالکین، مهم‌ترین تألیفی که از بابافرید گنج‌شکر باقی‌مانده، و مشتمل بر سخنان خواجه قطب‌الدین بختیار کاکی است. این کتاب در سیر و سلوک و مقامات عارفانه است و در چند مجلس تألیف یافته، و متعلق به سالهای 584 و 585ق است. فوائد السالکین، در لاهور به چاپ رسیده است (آریا، 108) و چند نسخۀ خطی هم از آن موجود است (همانجا؛ منزوی، فهرست ..، 2/ 750-751، خطی مشترک، 3/ 1765-1767، خطی، 2/ 1304). 2. اسرارالاولیاء، شامل سخنان بابافریدالدین در اسرار عشق اولیا، توبه، خرقه، کشف و کرامات... است و درویشی به نام بدراسحاق که گویا همان بدرالدین اسحاق داماد وی باشد، آن را گردآوری کرده است (آریا، 118) این کتاب چند بار به چاپ رسیده است (مشار، 1/ 195؛ برای نسخه‌های خطی آن، ﻧﻜ: منزوی، خطی مشترک، 3/ 1251-1253).

ب ـ خطی

1. تحفةالرساله، یا نصایح‌الملوک (همان، 4/ 2265؛ همو، فهرست، 2/ 900)؛ 2. راحةالقلوب، شامل سخنان بابافرید که خلیفۀ وی خواجه نظام‌الدین اولیا آنها را از 654 تا پنجم رجب 655 گردآوری کرده است (همان، 2/ 620؛ همو، خطی ‌مشترک، 3/ 1469-1471)؛ 3. رسالۀ عرفانی، یا گفتار عرفانی (همو، فهرست، 2/ 681-682)؛ 4. رسالۀ وجودیه (رضوی، 46؛ منزوی، خطی مشترک، 2/ 990، 3/ 2101)؛ 5. سراج الوجود (رضوی، 37)؛ 6. گنج‌اسرار، یا معرفت ‌دل (نوشاهی، 257؛ منزوی، همان، 3/ 1827-1828).

اشعار

بابافرید به فارسی شعر نیکو می‌سرود (نفیسی، 1/ 113، 156). و رباعیاتی از او باقی مانده است. گذشته از آن ، به زبان پنجابی و اردو هم اشعاری به شیخ نسبت داده‌اند که اشعار پنجابی وی جنبۀ ارشادی داشته است، اما در صحت انتساب اشعار غیرفارسی به او، خصوصاً به زبان اردو، جای تردید هست. مؤلفان قدیم که تقریباً معاصر وی بوده‌اند، مثل میرخورد، صاحب سیرالاولیاء، و حتى مؤلف متأخرتری چون غلام سرور لاهوری، به این اشعار اشاره نکرده‌اند (ﻧﻜ: آریا، 119-120).

خانواده و خلفا

بابافرید دارای شش پسر و 4دختر بوده است که غالباً در زمرۀ صوفیان به شمار می‌رفتند (نظامی، 168-171؛ غلام‌سرور، 1/ 301-302). به نظر می‌رسد که شیخ 3بار ازدواج کرده باشد و به گفتۀ غلام‌سرور لاهوری (1301) یکی از زنانش، دختر غیاث‌الدین بلبن، پادشاه دهلی بوده است و ممکن است این ازدواج قبل از پادشاهی غیاث‌الدین انجام گرفته باشد (آریا، 121).
از میان خلفای شیخ فریدالدین بجز فرزندش، بدرالدین سلیمان، مهم‌ترین آنها عبارتند از شیخ نظام‌الدین اولیا، مؤسس سلسلۀ نظامیۀ چشتیه، علاءالدین علی احمد صابر که داماد شیخ و مؤسس سلسلۀ صابریۀ چشتیه است، جمال‌الدین هانسوی، شیخ عارف سیستانی، محمدشاه‌‌غوری و شیخ بدرالدین اسحاق (غلام‌سرور، 1/ 302؛ نظامی، 163-168).

آرامگاه

ساختمان آرامگاه بابافرید، در شهر پاک‌پتن شریف، از توابع ساهیوال، در ایالت پنجاب قرار دارد. این شهر که در گذشته اجودهن نام داشت، در زمان اکبرشاه، به احترام مقام شیخ، پاک‌پتن شریف نام گرفت، آرامگاه در بخش قدیمی شهر قرار دارد و مقبرۀ شیخ بدرالدین ‌سلیمان، پسر شیخ هم در کنار آن ساخته شد. در سمت جنوبی آرامگاه دری است که مردم آن را «بهشت دروازه» می‌نامند. این در تنها در روزهای پنجم محرم هر سال که «عرس»، یا سالگرد وفات شیخ است، و نیز در روزهای تاسوعا و عاشورا باز می‌شود. ارتفاع این در کوتاه است و برای عبور باید خم شد. مردم معتقدند که هرکس از این در عبور کند، از گناه پاک می‌شود (غلام‌سرور، 1/ 303-304؛ آریا، 125-126). در جنب آرامگاه، مسجد نظامی قرار دارد که نام نظام‌الدین اولیا، خلیفۀ شیخ، ساخته شده است، و نمونۀ بارزی از هنر معماری ایرانی و اسلامی در شبه قاره است. در جوار مسجد، مقبرۀ یکی دیگر از فرزندان شیخ قرار دارد که به دستور سلطان محمد تغلقی ساخته شده است و بیشتر افراد خانوادۀ شیخ هم در این محوطه مدفون هستند. مقبرۀ علی احمد صابر، خلیفه و داماد شیخ هم در یکی از حجره‌های جنوبی آرامگاه قرار دارد. در قسمت شرقی آرامگاه موزه‌ای قرار دارد که اشیاء متبرک از جمله «نان چوبین» و نعلین و عصای شیخ در آن نگهداری می-شود (همو، 126-127).

مآخذ

آریا، غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هندو پاکستان، تهران، 1365 ش؛ ابن‌بطوطه، رحلة، بیروت، 1384ق/ 1964م، ابوالفضل علامی، آیین اکبری، لکهنو، 1893م؛ حسینی، علی، مقدمۀخلاصة الالفاظ، به کوشش غلام سرور، اسلام آباد، 1371ش؛ داراشکوه، محمد، سفینةالاولیاء، کانپور، 1883م؛ رضوی، سرفراز علی، مخطوطات انجمن ترقی اردو، کراچی، سجزی، حسن، فوائدالفؤاد، به کوشش محمدلطیف ملک، لاهور، 1386 ق؛ غلام‌سرور لاهوری، خزینةالاصفیاء، لکهنو 1290ق؛ فرشته، محمد قاسم، تاریخ، لکهنو، 1865م، قلندر، حمید، خیرالمجالس، به کوشش خلیق‌ احمد نظامی، علیگره؛ محدث دهلوی، عبدالحق، اخبارالاخیار، لاهور 1309ق؛ مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، 1350ش؛ منزوی، خطی؛ همو، خطی مشترک؛ همو، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانۀ گنج ‌بخش، اسلام‌آباد، 1357-1361ش؛ میرخورد، محمد، سیرالاولیاء، لاهور، 1357ش؛ نظامی، خلیق احمد، تاریخ مشایخ چشت، کراچی، 1372ق/ 1953م؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344ش؛ نوشاهی، عارف، فهرست نسخه‌های خطی فارسی موزۀ ملی کراچی، اسلام آباد، 1362ش؛ هدایت چشتی، سیرالاقطاب، لکهنو، 1331ق/ 1913م.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.